محل تبلیغات شما

چندین ساعت است که منتظر فرصت و فراغتی بودم تا بیایم اینجا و از "آدمها" ، "گاوها" و "لجن ها" بنویسم. سه گروه از ما که همگی همین جا و در همین مملکت با هم زندگی می کنیم.

بارها و بارها آنچه را که قصد نوشتنش را داشتم با خودم مرور کردم. به گاوهایی فکر کردم که گویی هیچ فهم و تحلیلی نسبت به آنچه که در محیط اطرافشان می گذرد ندارند و بدون هیچ تعقل، شعور و هدفی با هر شور تبلیغاتی و جریان رسانه ای همراه می شوند. امروز کمونیست هستند و فردا مسلمان. صبح مصدقی هستند و بعد از ظهر شاهی.

به گروهی دیگر فکر می کنم که بیش از هر چیزی به لجن شبیهند. ظاهر تهوع آور و حضور متعفن آنها به هیچ وجه قابل تحمل نیست. بدبختی این است که نخستین نتیجه  و آسیب ناشی از هر گونه رویارویی با این دسته از موجودات، لجن مال شدن خودمان است.

پی نوشت:

سالهای سال بود که به هر دستاویزی امید بسته بودیم برای تغییر. برای بهبود شرایط. برای عدالت، برای قرار گرفتن هر چیزی در جای خودش. از خشونت بیزار بودیم. نمی خواستیم  خونی به زمین ریخته شود، کودکی یتیم شود، پدر یا مادری داغدار شود.صندوق رای را نشان ما دادند. روح زخمی و قلبهای خسته مان را قانع کردیم که شاید این بار بشود، شاید راه رسیدن به روزهای روشن از مسیر صندوق رای بگذرد. اما. اما ندانسته "گاو" بودیم.فریبمان دادند.بازی خوردیم. و امروز نمی دانم چطور می توانم باید با خودم کنار بیایم وقتی به همه ی مردان و ن و کودکان پر پر شده ی وطن در این ماه ها فکر میکنم. از آن کولبر چهارده ساله و شهیدان آبان گرفته تا آنها که میان زمین و آسمان تکه تکه شدند و سوختند.

و باز هم نیکوتین گرامی

آدمها، گاوها و لجن ها

در سوگ پروانه های سوخته...

لجن ,ها ,فکر ,بودیم ,زمین ,نمی ,لجن ها ,و لجن ,هر چیزی ,صندوق رای ,از هر

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها